دموکراسیِ داستان - دانشنامه دوستداران حقیقت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دموکراسیِ داستان

ارسال‌کننده : دانش دوست در : 87/12/3 11:58 صبح


محمد بهارلو


داستان
واکنشی‌ِ کلامی‌ و ادبی‌ در برابرِ واقعیت‌ یا احساس‌ِ نویسنده‌ از زندگی‌
است. واکنش‌ِ نویسنده‌ وتلاش‌ِ او برای خلق‌ِ یک‌ داستان‌ْ مستلزم‌ِ آزادی
کامل‌است‌، حتی‌ اگر نوشتن‌ را یک‌ اجبارِ درونی‌، یا نوعی‌ تحمیل‌ به‌
نویسنده‌، بدانیم‌؛ بنابراین‌ نویسنده‌، الزاماً، خواستارِ آزادی است‌.
آن‌ نویسنده‌ای‌ که‌ مصالح‌ِ داستانش‌ را از جهان‌ِ پیرامونش‌ می‌گیرد،
یعنی‌ با نوعی‌دقت‌ و مراقبت‌ پاره‌هایی‌ از واقعیت‌ یا گونه‌هایی‌ از
انواع‌ آدم‌ها را برمی‌گزیند، در واقع‌ دارد شکلی‌ از آزادی را، گیرم‌ در
خیال‌ خود، می‌آزماید و آن‌ را در معرض‌ِ نگاه‌ِ دیگران‌، خوانندگان‌، نیز
می‌گذارد. هر داستانی‌ به‌ حکم‌ِضرورت‌ و اقتضای ساختارِ درونی‌ِ خود
مصالحی‌ را طلب‌ می‌کند، و ملاک‌ِ انتخاب‌ِ این‌ مصالح‌، الزامات‌ِ ادبی‌
و زیبایی‌ شناختی‌ِ خودِ داستان‌ است‌ نه‌ اقتدار یا خودسرانگی‌ِ
نویسنده‌؛ از این‌ رو داستان‌ ماهیتاً «دموکراتیک‌» است‌
.

      نویسنده‌،
به‌ قصدِ کشف‌ِ معانی‌ِ نهفته‌ در واقعیت‌، لایه‌های تودرتو و متنوعی‌ از
واقعیت‌ را عرضه‌ می‌کند، و آن‌ را به‌عنوان‌ِ زمینة‌ توافق‌ِ ممکن‌، یا
افق‌ِ مشترک‌، بادیگری درنظر می‌گیرد، اما به‌ هیچ‌وجه‌ مدعی‌ِ آن ‌نیست‌
که‌ حقیقت‌ را در اختیار دارد. از همین‌ رو همواره‌ در جست‌وجوی معانی‌ِ
تازه‌ و «حقیقت‌»ی‌ است‌ که‌ دایماً متحول‌ می‌شود؛ بنابراین‌ به‌جای
جواب‌ دادن‌ می‌پرسد و قضاوت‌ را به‌ خواننده‌ وامی‌گذارد، قضاوتی‌ که‌ از
این‌ خواننده‌ تا آن‌ خواننده‌ در نوسان‌ است‌ و پیوسته‌ به‌تعویق‌
می‌افتد. در واقع‌ نویسنده‌ خواننده‌ را به‌جست‌وجوی معنای داستان‌، معنای
نهفته‌ در واقعیت‌ِ متن‌، برمی‌انگیزد و «گفت‌وگو» را به «تک‌صدایی‌»
ترجیح‌می‌دهد، و این‌ چیزی نیست‌ مگر به‌ رسمیت‌ شناختن‌ِدیگری و رعایت‌ِ
اصل‌ِ جست‌وجوی مشترک‌ِ حقیقت‌، وبه‌عبارت‌ِ دیگر تأییدِ صحت‌ِ
«دموکراتیک‌» بودن‌ ِداستان‌
.


      داستان‌ْ
مبتنی‌ بر روایت‌ و روایت‌ مبتنی‌ برگفت‌وگو است‌، و منظور از گفت‌وگو
کُنشی‌ دوسویه‌ است‌. در یک‌ مکالمة‌ زنده‌ هر جمله‌ (کلمه‌)
جمله‌یی‌(کلمه‌یی‌) را واخوانی‌ می‌کند و برمی‌انگیزد. در گفت‌وگو کلمات‌ْ
کیفیت‌ِ کُنشی‌ دارند و داستان‌ را پیش‌ می‌برند؛ بنابراین‌ داستان‌ با هر
نوع‌ «تک‌صدایی‌» مخالف‌ است‌؛ زیرا اصولاً «تک‌صدایی‌» غیرادبی‌ است‌ و
فاقدِ جنبة ‌«انسانی‌» نیز هست‌. داستان‌ْ انصاف‌ را در موردِ زبان‌ ـ
وآدم‌ها ـ رعایت‌ می‌کند، و امکان‌ِ انعکاس‌ِ صداهای‌ِمختلف‌ (چندصدایی‌)
را فراهم‌ می‌آورد، و طبعاً باهرگونه‌ کلام‌ِ یک‌ طرفه‌ و خودسرانه‌
مخالف‌ است‌. نویسنده‌ تنوع‌ِ گفتمانی‌ را در متن‌ِ داستان‌ به‌جامی‌آورد؛
به‌ این‌ معنی‌ که‌ امکان‌ِ کاربردِ انواع‌ِ زبان‌ها (لفظ‌، لحن‌، لهجه‌)
را فراهم‌ می‌سازد، و زبان‌ِ معیار رادر کنارِ زبان‌ِ عامیانه‌ و شاعرانه‌
قرار می‌دهد، و به‌ این‌ترتیب‌ «دموکراسی‌» را منتشر می‌کند
.


      داستان‌
نشان‌ می‌دهد که‌ آدم‌ها چاره‌ای‌ ندارند به‌جز این‌که‌ به‌ یک‌دیگر پناه‌
ببرند و گفت‌وگو کنند، حتی‌ اگر نخواهند به‌ توافق‌ برسند و در تأییدِ
یک‌دیگررفتار کنند. نویسنده‌ خواننده‌ را با آدم‌های غریبه‌ وتجربه‌های
ناشناخته‌ و نامعمول‌ آشنا می‌کند و آن‌ها رارودرروی هم‌ قرار می‌دهد و از
خواننده‌ می‌خواهد که‌ خواب‌ها و رویاها و آرزوهای آن‌ها را بشنود و با
آن‌ها به‌شیوة‌ خودش‌، نه‌ به‌ شیوة‌ نویسنده‌، اُخت‌ بیفتد. داستان‌ْ
مرزهای مصنوعی‌ را از میان‌ برمی‌دارد و تعارفات‌ و تشریفات‌ را، آن‌گونه‌
که‌ سنت‌ و قانون‌ و عرف ‌توصیه‌ می‌کند، به‌جا نمی‌آورد و خارق‌ِ عادت‌
عمل‌می‌کند. به‌عبارت‌ِ دیگر داستان‌ براساس‌ِ الگوها وسرمشق‌ها، با
رعایت‌ِ مصلحت‌ و ملاحظه‌، نوشته‌ نمی‌شود، و فعالیتی‌ است‌ که‌ در
نوشتن‌، نوشتن‌ِ آزاد، نتیجة‌ مُحَصَل‌ به‌بار می‌آورد؛ از این‌ رو
نویسنده‌ ذاتاً طالب‌ِ آزادی است‌
.


      داستان‌
با دسته‌بندی‌‌های عرفی‌ و مسلکی‌ سازگارنیست‌، و آدم‌ها را به‌ صورت‌ِ
گروهی‌ و توده‌وار نمی‌بیند، هر انسانی‌ را به‌عنوان‌ِ انسانی‌ خاص‌، در
موقعیتی‌خاص‌، نشان‌ می‌دهد. نویسنده‌ جانب‌ِ هیچ‌ آدمی‌ را نمی‌گیرد، و
به‌رغم‌ این‌که‌ به‌ تمایزِ میان‌ِ آدم‌ها قائل‌است‌ هیچ‌ آدمی‌ را «برتر»
یا «پست‌» نمی‌داند. از نظرِنویسنده «بالادست‌» و «زیردست‌» وجود ندارد،
وهیچ‌کس‌ از جایگاه‌ِ «برگزیده‌» برخوردار نیست‌، حتی‌خودِ نویسنده‌ در
مقام‌ِ راوی‌. همه‌ حرف‌ می‌زنند واظهارِنظر می‌کنند، بی‌ آن‌که‌ ترسی‌
به‌ دل‌شان‌ راه ‌بدهند؛ زیرا در پیشگاه‌ِ نویسنده‌ هیچ‌کس‌ مؤاخذه‌
نمی‌شود. اگر کسی‌ مضطرب‌ و ناتوان‌، یا مطیع‌ و منقاد، است‌ نویسنده‌، در
حریم‌ِ خلوت‌ِ او، صدای درونی‌ِ ترس‌خورده‌ و سرکوب‌شده‌اش‌ را به‌گوش‌ِ
ما می‌رساند. داستان‌ سوء تفاهم‌ها، بیگانگی‌ها و خصومت‌ها را، درنظرِ
خواننده‌، از میان‌ برمی‌دارد و با مفهوم‌ِ «بیگانه‌هراسی
‌« Xenophobia درمی‌افتد.
هیچ‌ محدوده‌ و«حریم‌ ممنوعه‌»ای‌ برای نویسنده‌ وجود ندارد؛ زیراداستان‌ْ
کلیت‌ِ تجربة‌ انسانی‌ را، بی‌کم‌ و کاست‌، بی‌حد وحصر و استثنا،
دربرمی‌گیرد، و از همین‌ رو انسانی‌ترین‌ و آزادانه‌ترین‌ شکل‌ِ گفتمان‌
است‌
.


 نویسنده‌
ذاتاً «دموکرات‌» است‌، زیرا تولیدکنندة‌ تخیل‌ است‌، هم‌ تخیل‌ِ خودش‌ و
هم‌ تخیل‌ِ خواننده‌. اوقواعد و حصارهایی‌ را که‌ در جامعه‌ وجود دارد و
موجب‌ِکاهش‌ و محدودیت‌ِ تخیل‌ می‌شود درهم‌ می‌شکند، چون‌ در جست‌وجوی
«حقیقت‌» است‌؛ حقیقتی‌ که‌ درخیال‌ِ ما شکل‌ می‌گیرد. ما هر حقیقتی‌ را
که‌ طالبش‌هستیم‌، در آرزویش‌ هستیم‌، ابتدا در خیال‌ِ خود می‌پروریم‌ و
عمق‌ و اهمیت‌اش‌ را می‌سنجیم‌ و سپس‌می‌کوشیم‌ تا آن‌ را به‌«وجود»
آوریم‌ و «تحقق‌پذیر» کنیم‌. تخیل‌ یعنی‌ این‌که‌ ما به‌ ماورای واقعیت‌ها
نگاهی‌ بیندازیم‌ و همواره‌ خود را برای دیدن‌ِ چشم‌اندازهای‌ ِتازه‌ و
ناشناخته‌ آماده‌ نگه‌ داریم‌. آن‌که‌ خیال‌ می‌ورزد و رویا می‌پردازد با
هر آن‌چه‌ دامنة‌ واقعیت‌ را تنگ‌ می‌کند، کوچک‌ می‌کند و انکار می‌کند
درمی‌افتد، چون ‌به‌خوبی‌ می‌داند هر زمانه‌ای‌ نیاز به‌ چیزی دارد که‌
باب‌ِ طبع‌ِ زمانه‌ نباشد. نویسنده‌ به‌ کمک‌ِ تخیل‌ِ خود می‌داندکه‌ چیزی
کم‌مایه‌تر از آن‌چه‌ به‌ زمانه‌ تعلق‌ دارد نیست‌؛ زیرا آن‌چه‌ به‌
زمانه‌ وابسته‌ است‌ محدود و ناتوان‌ و بی‌دوام‌ است‌
.


      داستان‌
فقط‌ پرده‌برداشتن‌ از «انسان‌» و «جهان‌»، یاآشکار کردن‌ِ وجهی‌
ناشناخته‌ از هستی‌ِ انسانی‌، نیست‌، بلکه‌ امکانی‌ است‌ برای نشان‌ دادن‌
و عمل‌ کردن‌ِ رویاهای ما. به‌وسیلة‌ داستان‌ می‌توانیم‌ رویاهای‌‌مان‌
رادست‌یافتنی‌ کنیم‌ و به‌ آن‌ها نیروی زندگی‌ ببخشیم‌، وحتی‌ دامنة‌
رویاهای خود را گسترش‌ بدهیم‌. ما در داستان‌ می‌توانیم‌ خواب‌های خود را
نیز بنویسیم‌ و درمعرض‌ِ نگاه‌ دیگران‌ بگذاریم‌ و جمعی‌ به‌تعبیرِ آن‌ها
بپردازیم‌ و در عین‌ حال‌ اجازه‌ بدهیم‌ که‌ هر کسی‌ جانب‌ِتعبیرِ خودش‌
را بگیرد و در صورت‌ِ تمایل‌ در تعبیرِدیگران‌ شرکت‌ کند. به‌این‌ ترتیب‌
است‌ که‌ می‌توانیم ‌دیگران‌ را به‌گفتن‌، به‌نوشتن‌، واداریم‌. مهم‌ این‌
است‌ که‌کسی‌ قلم‌ به‌ دست‌ بگیرد و مقدمات‌ِ نوشتن‌ را هم‌ بداند،
نیرویی‌ ـ خودبه‌خود ـ او را به‌ نوشتن‌ واخواهد داشت‌؛ زیرا هر کسی‌ چیزی
برای نوشتن‌ دارد. به‌ تعبیرِ جویس‌کارول‌ اوتس‌: «هنرِ نویسنده‌ نه
‌مهارت‌ِ او بلکه‌ ارادة‌ او به ‌نوشتن‌ است‌.» حتی‌ اگر کسی‌ امکان‌ِ
افشای رازهای درون‌ِ خود را نداشته‌ باشد، و از نقل‌ِ اسرارِ خود اِبا
داشته ‌باشد، کافی‌ست‌ اراده‌ کند و ذوق‌، در حقیقت‌ بخت‌ِ خودرا
بیازماید؛ زیرا داستان‌ْ زمینه‌ای است‌ که‌ می‌تواندهمة‌ آن‌چه‌ را که‌
آدم‌ها قادر به‌ نقل‌اش‌ نیستند به‌صورت‌ِ ماجرا، افسانه‌، رویا، کابوس‌ و
خواب‌ بیان‌ کند. داستان‌ِ خوب‌ ایجادِ توّهم‌ می‌کند. مهم‌ نیست‌ که
‌نویسنده‌ چه‌ کسی‌ است‌ و چه‌گونه‌ داستان‌ِ را روایت‌می‌کند. خواننده‌
نه‌ به‌ نویسنده‌، و طبعاً نه‌ به‌ راوی‌، بلکه ‌به‌ روایت‌ اعتماد
می‌کند، و اعتماد در فضای آزادی ‌حاصل‌ می‌شود. از این‌روست‌ که‌
می‌گوییم‌ دموکراسی‌ در ذات‌ِ داستان‌ است‌، و نویسنده‌ ناگزیر است‌ که‌،
با نفی
‌ِهرگونه‌ اقتدار، جانب‌ِ اعتدال‌ و انصاف‌ در روایت‌، یا دموکراسی‌ِ داستان‌، را بگیرد
.



عکس از متین امامی

منبع.

مجله اینترنتی دیباچه




کلمات کلیدی : رمان، ادبیات، داستان